گویند: صاحب دلى ، براى اقامه نماز به مسجدى رفت .
نمازگزاران همه او را شناختند؛ پس از او خواستند که پس از نماز،
بر منبر رود و پند گوید .پذیرفت ...نماز جماعت تمام شد ، چشم ها همه به سوى او بود.
مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست .
بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود، آن گاه خطاب به
جماعت گفت :مردم !هرکس از شما که مى داند
امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد،
برخیزد!کسى برنخاست !
گفت : حالا هرکس از شما که خود را آماده مرگ کرده است ،
برخیزد!باز کسى برنخاست !!! گفت : شگفتا از شما که به ماندن
اطمینان ندارید؛ اما براى رفتن نیز آماده نیستید!:
[ جمعه 90/11/14 ] [ 12:32 صبح ] [ sina ]
زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود.
ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد:
مواظب باش، مواظب باش، یه کم بیشتر کره توش بریز..
وای خدای من، خیلی زیاد درست کردی ... حالا برش گردون ... زود باش.
باید بیشتر کره بریزی ... وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم؟؟
دارن میسوزن. مواظب باش. گفتم مواظب باش!
هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من گوش نمیکنی ...
هیچ وقت!! برشون گردون! زود باش! دیوونه شدی؟؟؟؟
عقلتو از دست دادی؟؟؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی. نمک بزن... نمک.....
زن به او زل زده و ناگهان گفت: خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده؟!
فکر میکنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم؟
شوهر به آرامی گفت: فقط میخواستم بدونی
وقتی دارم رانندگی میکنم، چه بلائی سر من میاری
[ جمعه 90/11/14 ] [ 12:19 صبح ] [ sina ]
با مردی که در حال عبور بود برخورد
کردم...
…اووه!! معذرت می خوام...
من هم معذرت می خوام دقت
نکردم...
ما خیلی مؤدب بودیم، من و این غریبه
خداحافظی
کردیم و به راهمان ادامه دادیم! اما در خانه
با آنهایی
که دوستشان داریم چطور رفتار میکنیم؟
کمی بعد از آن روز، در حال پختن شام بودم.
دخترم خیلی آرام کنارم ایستاد همین که
برگشتم. به او خوردم تو تقریباًانداختمش،
با اخم گفتم:اه!! از سر راه برو کنار... قلب
کوچکش شکست و رفت...نفهمیدم که
چقدر تند حرف زدم.وقتی توی رختخوابم
بیدار بودم صدای آرام خدا در درونم گفت:
وقتی با یک غریبه برخورد میکنی، آداب
معمول را رعایت میکنی،اما با بچه ای که
دوستش داری بد رفتار می کنی.برو به
کف آشپزخانه نگاه کن! آنجا نزدیک در،
چند گل پیدا میکنی، آنها گلهایی هستند
که او برایت آورده است، خودش آنها را چیده،
صورتی،زردو آبی، آرام ایستاده بود که
سورپرایزت کنه.هرگز اشک هایی که چشمهای
کوچیکشو پر کرده بود ندیدی!در این لحظه احساس
حقارت کردم، اشک در چشمانم جمع شد...
آرام رفتم و کنار تختش زانو زدم.بیدار شو کوچولو،
بیدار شو. اینا رو برای من چیدی؟دخترم واقعاً متاسفم
از رفتاری که امروز داشتم،نمی بایست اون طور سرت
داد بکشم.گفت:اشکالی نداره من به هر حال دوستت
دارم مامان.من هم دوستت دارم دخترم، و گلها رو هم
دوست دارم، مخصوصا آبیه رو.گفت:ا ونا رو کنار درخت
پیدا کردم ورشون داشتم چون مثل تو خوشگلن.
می دونستم دوستشون داری،مخصوصا آبیه رو.
آیا میدانید که اگر فردا بمیرید شرکتی که در آن
کار می کنید به آسانی در ظرف یک روز برای
شما جانشینی می آورد؟اما خانواده ای که به
جا میگذارید تا آخر عمرفقدان شما را احساس
خواهد کرد و به ای فکر کنید که ما خود را وقف
چه سرمایه گذاری ناعاقلانه ای میکنیم و نه
خانواده مان!! اینطور فکر نمیکنید؟
شاد ترین لحظه های زندگی ام اندک زمانی
بود که در خانه و در آغوش خانواده ام سپری
کردم.
[ پنج شنبه 90/11/13 ] [ 3:39 عصر ] [ sina ]
آد مها زندگی میکنند...ا نسا نها زیبا زندگی می کنند!
آد مها میشنوند... انسان ها گوش میدهند!
آد مها میبینند... انسا نها عاشقانه نگاه میکنند!
آدم ها در فکر خودشان هستند!...ا نسا نها به
دیگران هم فکر میکنند.
آد مها میخواهند شاد باشند...ا نسا نها میخواهند
شاد کنند!
آدمها،اسم اشرف مخلوقات را دارند...انسانها
اعمال اشرف مخلوقات را انجام میدهند!
آدمها انتخاب کرده اند که آدم بمانند... انسا نها
تغییر کردن را پذیرفته اند، تا انسان شدند!
آدمها میتوانند انسان شوند...ا نسا نها در ابتدا
آدم بودند... آدمها... انسان ها...!
آدمها آدم اند... انسا نها انسانند
اما...! آد مها و انسا نها هر دو انتخاب دارند...
آدم باشند یا انسان،انتخاب با خودشان است.
نیازنیست انسان بزرگی باشید،انسان بودن خود
نهایت بزرگی است.
[ پنج شنبه 90/11/13 ] [ 2:25 عصر ] [ sina ]
”آرزوی خورشید کافی برای تو می کنم که افکارت را روشن نگاه
دارد بدون توجه به اینکه روز چقدر تیره است.
آرزوی باران کافی برای تو می کنم که زیبایی بیشتری به روز آفتابیت بدهد.
آرزوی شادی کافی برای تو می کنم که روحت را زنده و ابدی نگاه دارد.
آرزوی رنج کافی برای تو می کنم که کوچکترین خوشی ها به بزرگترین ها تبدیل شوند.
آرزوی بدست آوردن کافی برای تو می کنم که با هرچه می خواهی راضی باشی.
آرزوی از دست دادن کافی برای تو می کنم تا بخاطر هر آنچه داری شکرگزار باشی.
آرزوی سلام های کافی برای تو می کنم که بتوانی خداحافظی آخرین راحت تری داشته
باشی.”
[ چهارشنبه 90/11/12 ] [ 12:0 صبح ] [ sina ]