سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شخصی دیوار خانه اش را برای نوسازی خراب می کرد.خانه های ژاپنی دارای فضایی خالی بین

دیوارهای چوبی هستند. این شخص در حین خراب کردن دیوار در بین ان مارمولکی را دید که

میخی

از بیرون به پایش کوفته شده است.دلش سوخت و یک لحظه کنجکاو شد .وقتی میخ را بررسی

کرد تعجب کرد این میخ چهار سال پیش هنگام ساختن خانه کوبیده شده بود!!!چه اتفاقی

افتاده؟مارمولک 4 سال در چنین موقعیتی زنده مونده !!!در یک قسمت تاریک بدون حرکت.چنین

چیزی امکان ندارد و غیر قابل تصور است.متحیر از این مساله کارش را تعطیل و مارمولک را

مشاهده

کرد.تو این مدت چکار می کرده؟چگونه و چی می خورده؟همانطور که به مارمولک نگاه می کرد

یکدفعه مارمولکی دیگر با غذایی در دهانش ظاهر شد .!!!مرد شدیدا منقلب شد.

چهار سال مراقبت. چه عشقی ! چه عشق قشنگی!!!اگر موجود به این کوچکی بتواند عشق

به

این بزرگی داشته باشد پس تصور کنید ما تا چه حدی میتوانیم عاشق شویم اگر سعی کنیم.



[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 11:35 صبح ] [ sina ]

نظر

 







[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 11:14 صبح ] [ sina ]

نظر

یک نجار مسن به کارفرمایش گفت که میخواهد بازنشسته شود تا خانه‏ ای برای خود بسازد و در کنار همسر و نوه ‏هایش دوران پیری را به خوشی سپری کند.  کارفرما از اینکه کارگر خوبش را از دست میداد، ناراحت بود ولی نجار خسته بود و به استراحت نیاز داشت. کارفرما از نجار خواست تا قبل از رفتن خانه‏ ای برایش بسازد و بعد باز نشسته شود.  نجار قبول کرد ولی دیگر دل به کار نمیبست، چون میدانست که کارش آینده‏ ای نخواهد داشت، از چوب های نامرغوب برای ساخت خانه استفاده کرد و کارش را از سر‏سیری انجام داد.  وقتی کارفرما برای دیدن خانه آمد، کلید خانه را به نجار داد و گفت: این خانه هدیه من به شما است، بابت زحماتی که در طول این سالها برایم کشیده‏ اید.  نجار وا رفت؛ او در تمام این مدت در حال ساختن خانه‏ای برای خودش بوده و حالا مجبور بود در خانه ای زندگی کند که اصلا خوب نبود. 



[ چهارشنبه 90/10/21 ] [ 9:44 عصر ] [ sina ]

نظر

یک نجار مسن به کارفرمایش گفت که میخواهد بازنشسته شود تا خانه‏ ای برای خود بسازد و در کنار همسر و نوه ‏هایش دوران پیری را به خوشی سپری کند.  کارفرما از اینکه کارگر خوبش را از دست میداد، ناراحت بود ولی نجار خسته بود و به استراحت نیاز داشت. کارفرما از نجار خواست تا قبل از رفتن خانه‏ ای برایش بسازد و بعد باز نشسته شود.  نجار قبول کرد ولی دیگر دل به کار نمیبست، چون میدانست که کارش آینده‏ ای نخواهد داشت، از چوب های نامرغوب برای ساخت خانه استفاده کرد و کارش را از سر‏سیری انجام داد.  وقتی کارفرما برای دیدن خانه آمد، کلید خانه را به نجار داد و گفت: این خانه هدیه من به شما است، بابت زحماتی که در طول این سالها برایم کشیده‏ اید.  نجار وا رفت؛ او در تمام این مدت در حال ساختن خانه‏ای برای خودش بوده و حالا مجبور بود در خانه ای زندگی کند که اصلا خوب نبود. 



[ چهارشنبه 90/10/21 ] [ 9:43 عصر ] [ sina ]

نظر

در بیمارستانی، دو بیمار در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش که کنار تنها پنجره اتاق بود بنشیند ولی بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد. آنها ساعتها با هم صحبت می‏کردند؛ از همسر، خانواده، خانه، سربازی یا تعتیلاتشان با هم حرف می‏زدند و هر روز بعد از ظهر، بیماری که تختش کنار پنجره بود، می‏نشست و تمام چیزهائی که بیرون از پنجره می‏دید، برای هم اتاقیش توصیف می‏کرد. پنجره، رو به یک پارک بود که دریاچه زیبائی داشت. مرغابیها و قوها در دریاچه شنا می‏کردند و کودکان با قایقهای تفریحیشان در آب سرگرم بودند. درختان کهن، به منظره بیرون، زیبیایی خاصی بخشیده بود و تصویری زیبا از شهر در افق دور دست دیده می‏شد. همان‏طور که مرد کنار پنجره این جزئیات را توصیف می‏کرد، هم اتاقیش جشمانش را می‏بست و این مناظر را در ذهن خود مجسم می‏کرد و روحی تازه می‏گرفت. روزها و هفته‏ها سپری شد. تا اینکه روزی مرد کناز پنجره از دنیا رفت و مستخدمان بیمارستان جسد او را از اتاق بیرون بردند. مرد دیگر که بسیار ناراحت بود تقاضا کرد که تختش را به کنار پنجره منتقل کنند. پرستار این کار را با رضایت انجام داد. مرد به آرامی و با درد بسیار، خود را به سمت پنجره کشاند تا اولین نگاهش را به دنیای بیرون از پنجره بیندازد. بالاخره می‏توانست آن منظره زیبا را با چشمان خودش ببیند ولی در کمال تعجب، با یک دیوار بلند مواجه شد!   مرد متعجب به پرستار گفت که هم اتاقیش همیشه مناظر دل انگیزی را از پشت پنجره برای او توصیف می‏کرده است! پاسخ داد:                                 ولی آن مرد کاملا نابینا بود!                                  



[ چهارشنبه 90/10/21 ] [ 9:11 عصر ] [ sina ]

نظر

:: مطالب قدیمی‌تر >>

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه
قالب وبلاگ
گالری عکس

آوازک