نگاهم کن نگاهم کن
تو چنگ شب گرفتارم
یه دریا توی چشمام دارم
ولی هرگز نمی بارم
به جز تو آشنایی نیست
رفیق و هم صدایی نیست
ولی حتی برای ما
پناهی جز جدایی نیست
منم از روزگار سوت و کور بی نفس خسته
ببین سبزینه ی فریاد تلخم تو گلو پژمرد
دوباره این من و دروازه های تا ابد بسته
تو بودی و تباهی رو توی چشمام نمی دیدی
تو یک دم غصه هامو از توی قلبم ندزدیدی
کسی ویرونی عشق و توی چشمام نمی بینه
تو هم مثل همه بودی ، تو هم من رو نفهمیدی
نگاهم کن نگاهم کن
که تو بند زمستونم
دچار عشقم اما
کنار تو نمی مونم
به جز تو آشنایی نیست رفیق و هم صدایی نیست
ولی حتی برای ما
پناهی جز جدایی نیست
میلاد رحیمی
[ پنج شنبه 92/10/19 ] [ 5:33 عصر ] [ sina ]