زینب، روح حسین در کالبدت می تپید و فصاحت و بلاغت پدر
در زبان تو جاری شده بود، آن هنگام که داغ دار و خسته از رنج راه،
ولی مقاوم و صبور در برابر پلیدترین انسان ایستادی و فرمودی:
«هان ای یزید، آیا گمان می کنی که چون زمین و آسمان
را بر ما تنگ کردی و ما را شهر به شهر مانند اسیران کوچاندی،
از منزلت ما کاستی و بر حشمت و کرامت خود افزودی...
و یک باره شاد شدی که ملک دنیا بر تو گرد آمده... نه، چنین نیست.
ای یزید، لختی به خود آی. مگر فرمایش خداوند را فراموش کرده ای
که فرمود: البته گمان نکنند آنان که کفر ورزیدند که مهلت دادن
ما به آن ها بهتر است. همانا به ایشان مهلت دادیم تا بر گناه
خود بیفزایند و عذاب دردناکی در انتظار آنان است»
[ چهارشنبه 91/3/17 ] [ 11:39 صبح ] [ sina ]