سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هراسون بودم از روز جدایی، آخرم اومد  من از هرچی بدم اومد ، سرم اومد


تو شاهد بودی اون روزا یه ترسی توی چشمام بود


میدونستم تموم میشه برام خوشبختی خیلی زود


تو شاهد بودی اون روزا ، یه چیزی خنده هام کم داشت


یه شکی تو وجودم بود که غم توی دلم میذاشت

 


هراسون بودم از روز جدایی، آخرم اومد


من از هرچی بدم اومد ، سرم اومد


اگه مثل تو بی وقفه نخندیدم


اگه هیچ روزی از فردا نپرسیدم


اگه مثل تو از آینده ترسیدم


اگه از زندگی هیچ چی نفهمیدم



[ سه شنبه 92/11/29 ] [ 9:51 عصر ] [ sina ]

نظر

خنده های ما در خلال راز های زندگی ، در عبور روزهای کودکی ؛ و در شروع یک بلوغ مخملی گم شدند ...

 

خنده های ما

 

در خلال راز های زندگی ،

 

در عبور روزهای کودکی 

 

و در شروع یک بلوغ مخملی

 

گم شدند ...

 

آه زندگی !

 

زود اعتراف کن !

 

خنده های ما کجاست ؟

 

دست و نزد کیست ؟

 

آه زندگی ...

 

آی زندگی ...

 

زود و زود و زود

 

تند و تند و تند

 

پاسخم بده ..



[ دوشنبه 92/11/21 ] [ 8:35 عصر ] [ sina ]

نظر

 فرقی نداره . فقط ... ، فقط دردش کم باشه !

 

رامبد کیف مدرسه را با عجله گوشه ای پرتاب کرد و


بی درنگ به سمت قلک کوچکی که روی تاقچه بود ، رفت .


همه خستگی روزش را بر سر قلک بیچاره خالی کرد .


پولهای خرد را که هنوز با تکه های قلک قاطی بود در جیبش ریخت و با سرعت از خانه خارج شد .


وارد مغازه شد . با ذوق گفت : ببخشید آقا ! یه کمربند می خواستم .


آخه ، آخه فردا تولد پدرم هست ... .


مغازه دار میگه : به به . مبارک باشه . چه جوری باشه ؟


چرم یا معمولی ، مشکی یا قهوه ای ، ...


پسرک چند لحظه به فکر فرو رفت .


- فرقی نداره . فقط ... ، فقط دردش کم باشه !



[ دوشنبه 92/11/21 ] [ 8:11 عصر ] [ sina ]

نظر

ابر چشمانم اگر قطره چنین خواهد ریخت        بوالعجب دارم اگر سیل به دریا نرسد

 

آه اگر دست دل من به تمنا نرسد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یا دل از چنبر عشق تو به من وانرسد

 

غم هجران به سویتتر از این قسمت کن

 

 

کاین همه درد به جان من تنها نرسد

 

سروبالای منا گر به چمن برگذری

 

 

سرو بالای تو را سرو به بالا نرسد

 

چون تویی را چو منی در نظر آید هیهات

 

 

که قیامت رسد این رشته به هم یا نرسد

 

ز آسمان بگذرم ار بر منت افتد نظری

 

 

ذره تا مهر نبیند به ثریا نرسد

 

بر سر خوان لبت دست چو من درویشی

 

 

به گدایی رسد آخر چو به یغما نرسد

 



 

هجر بپسندم اگر وصل میسر نشود

 

 

خار بردارم اگر دست به خرما نرسد

 

سعدیا کنگره وصل بلندست و هر آنک

 

 

پای بر سر ننهد دست وی آن جا نرسد



[ چهارشنبه 92/11/16 ] [ 7:53 عصر ] [ sina ]

نظر

ابر چشمانم اگر قطره چنین خواهد ریخت        بوالعجب دارم اگر سیل به دریا نرسد

 

آه اگر دست دل من به تمنا نرسد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یا دل از چنبر عشق تو به من وانرسد

 

غم هجران به سویتتر از این قسمت کن

 

 

کاین همه درد به جان من تنها نرسد

 

سروبالای منا گر به چمن برگذری

 

 

سرو بالای تو را سرو به بالا نرسد

 

چون تویی را چو منی در نظر آید هیهات

 

 

که قیامت رسد این رشته به هم یا نرسد

 

ز آسمان بگذرم ار بر منت افتد نظری

 

 

ذره تا مهر نبیند به ثریا نرسد

 

بر سر خوان لبت دست چو من درویشی

 

 

به گدایی رسد آخر چو به یغما نرسد

 



 

هجر بپسندم اگر وصل میسر نشود

 

 

خار بردارم اگر دست به خرما نرسد

 

سعدیا کنگره وصل بلندست و هر آنک

 

 

پای بر سر ننهد دست وی آن جا نرسد



[ چهارشنبه 92/11/16 ] [ 7:52 عصر ] [ sina ]

نظر

::

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه
قالب وبلاگ
گالری عکس

آوازک