سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ماه صفر به پایان می رسد،شهادت امام هشتم در آخرین روز این ماه،

پایان دو ماه سوگواری است.از آغاز محرم،سرشک غم باریده ایم،تا عاشورا ،

اربعین،28صفر و سر انجام روز شهادت امام رضا(ع) اینک جهان تشیع در سوگ

غریب خراسان است،والا مردی که در راه آرمان،و برای کسب خشنودی حضرت حق،

شکیبا و استوار،رضای الهی را به جان پذیرفت و رهروان طریق توحید را تا رسیدن

بر قله های شرف و وادی رستگاری رهنمون شد،هشتمین مظلوم،عصاره ایمان و هدف،

آمیزه ای از دانش وتقوا،عبادت و بینش،مبارزه و پایداری و اراده و همت بود،او هرچند

در اوج عزت وجلال،اما اسیر ظلم مامون بود...آه از آن انگور مسموم که رضای آل محمد رابه

رضوان برد. وای از آن زهر جفا که امام جواد را یتیم کرد و داد از آن مرگ غریبانه که حضرت

معصومه را در حسرت دیدار برادر گریان نهاد.



[ دوشنبه 90/11/3 ] [ 10:7 عصر ] [ sina ]

نظر

از امام رضا(ع)درباره بهترین بندگان پرسیدند،فرمود:آنان که هرگاه نیکی کنند خوشحال

شوند، هرگاه بدی کنندآمرزش خواهند،هر گاه عطا شوند شکر گذارند،هرگاه بلا ببینند

صبر کنند و هرگاه خشم کنند در گذرند.

امام رضا(ع)فرمود:به پنج کس امید نداشته باش،کسی که در نهادش اعتماد نبینی

کسی که در سرشتش کرم نیابی،کسی که در راه و روش زندگیش استوار نبینی

کسی که در نفسش نجابت نیابی و کسی که از خدایش ترسناک نباشد.

امام رضا(ع)فرمود:پنهان کننده کار نیک پاداشش برابر هفتاد حسنه است.

آشکار کننده کار بد سرافکنده است وپنهان کننده کار بد آمرزیده است.

امام رضا(ع)فرمود:دوست هرکس عقل او ودشمنش جهل اوست.

امام رضا(ع)می فرماید:پیوندخویشاوندی را بر قرار کنید،گرچه با جرعه آبی باشد

وبهترین پیوند خویشاوندی خودداری از آزار خویشاوندان است.

امام رضا(ع)می فرماید:هرکس اندوه ومشکلی را از مومنی برطرف نماید خداوند در روز

قیامت اندوه را از قلبش برطرف سازد.

امام رضا(ع)می فرماید:به دیدن یکدیگر روید تا یکدیگر را دوست داشته باشید ودست

یکدیگر را بفشارید وبه هم خشم نگیرید.



[ دوشنبه 90/11/3 ] [ 9:46 عصر ] [ sina ]

نظر

مرد مسنی به همراه پسر 25  ساله اش در قطار نشسته بود . در حالی که مسافران در

صندلی های خود نشسته بودند. قطار شروع به حرکت کرد. به محض شروع حرکت قطار

پسر 25 ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد.دستش را از پنجره

بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس می کرد فریاد زد:((پدر نگاه

کن،درختها حرکت می کنند.))مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد.کنار مرد

جوان،زوج جوانی نشسته بودند که حرف های پدر وپسر را می شنیدند و از حرکات پسر

جوان که مانند یک کودک 5 ساله رفتار می کرد متعجب شده بودند.ناگهان جوان دوباره با

هیجان فریاد زد:((پدر نگاه کن.دریاچه،حیوانات و ابرها با قطار حرکت می کنند!))زوج

جوان پسر را  با دلسوزی گناه می کردند.

باران شروع شد.چند قطره روی دست مرد جوان چکید،او با لذت آنرا لمس کرد و چشم

هایش را بست و دو باره فریاد زد:((پدر نگاه کن،باران می بارد،آب روی دست من

می چکد!.))زوج جوان دیگر

طاقت نیا وردند و از مرد مسن پرسیدند:((چراشما برای مداوای پسرتان به پزشک

مراجعه نمی کنید؟)) مرد مسن گفت:((ما همین الان از بیماستان بر میگردیم،امروز پسر

من برای اولین بار در زندگی می تواند ببیند.))



[ یکشنبه 90/11/2 ] [ 3:54 عصر ] [ sina ]

نظر

یکی از عارفان روزی در راه کاغذی دید که نام مبارک پرودگار(بسم الله)بر آن

نوشته شده بود

و مردم پا بر آن می نهادند و می گذشتند.ایستاد وکاغذ را برداشت وآن کاغذ

را معطر گرداند

و اندر شکاف دیوار نهاد تا از آسیب پای رهگذران در امان باشد.

مدت ها گذشت.شبی به خواب دید که ندایی به او می گوید:((ای دوست!نام

من خوشبوی

کردی و مرا بزرگ داشتی و حرمت نهادی.ما نیز نام تو معطر گردانیم در دنیا و

آخرت تو را بزرگ و گرامی خواهیم داشت.))



[ یکشنبه 90/11/2 ] [ 12:37 عصر ] [ sina ]

نظر

روزی غلامی گوسفندان اربابش را به صحرا برد.

گوسفندان دردشت سرگرم چرا بودند که مسافری از راه رسید و با دیدن

انبوه گوسفندان،

به سراغ آن غلام رفت و گفت:((از این همه گوسفندانت،یکی را به من 

بده.))

چوپان گفت:((نه،نمی توانم این کار را بکنم؛هرگز.))

مسافر گفت:((یکی را به من بفروش.))

چوپان گفت:((گوسفندان از آن من نیست.))

مرد گفت:((خداوندش* را بگوی که گرگ ببرد.))

غلام گفت:((به خدای چه بگویم؟!))

 

 

*خداوندش:صاحبش



[ یکشنبه 90/11/2 ] [ 12:10 عصر ] [ sina ]

نظر

<< مطالب جدیدتر ::

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه
قالب وبلاگ
گالری عکس

آوازک