منم زیبا!
که زیبا بنده ام را دوست میدارم رها کن غیر من را، آشتی کن با خدای خود!
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو می گوید:
"ترا در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
تو غیر از من چه می جویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟
تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم!
تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم!
طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت
که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که
وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد
تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین مهمان دنیایم
که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت
وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت می گفتم ببینم من تورا از درگهم راندم؟ غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟ به نجوایی صدایم کن... بدان آغوش من باز است... تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید:
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛
که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور؟!
آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت.خالقت. اینک صدایم کن مرا. با قطره ی اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
بگو جز من کس دیگر نمی فهمد.
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسبهای خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد
برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من
"ترا در بیکران دنیای تنهایان. رهایت من نخواهم کرد...."
[ یکشنبه 91/2/31 ] [ 12:52 عصر ] [ sina ]
نداری!! کوی دلم ویران است...
خوب می دانم راهت این حوالی نمی افتد...!!!!
گفتی حرف دل ؟؟؟
به نظرتون میشنوه؟ یا می خونه ؟؟؟
کاش بخونه.... کاش ببینه... دل دارد می پوسد... کاش...
حرف دل همین است....
رخسارت آرزوست... صولت حیدری ات آرزوست...
ترنم صدای ربنایت آرزوست ......
طاقتی نمانده... از توهم خبری نیست...
کاش آمدنت نزدیک باشد مثل خدا که در همین نزدیکی هاست...
جز همان ردپای آسمانی ات در این ویرانه
سرا... کجای دنیا عاشق ردپا میشوند ؟؟؟
اللهم عجل لولیک الفرج
[ پنج شنبه 91/2/28 ] [ 10:58 عصر ] [ sina ]
آقا اجازه! این دو سه خط را خودت بخوان!
قبل از هجوم سرزنش و حرف دیگران
آقا اجازه! پشت به من کرده قلبتان
دیگر نمی دهد به دلم روی خوش نشان!
قصدم گلایه نیست، اجازه! نه به خدا!
اصلا به این نوشته بگویید «داستان»
من خسته ام از آتش و از خاک، از زمین
از احتمال فاجعه، از آخرالزمان!
آقا اجازه! سنگ شدم، مانده در کویر
باران بیار و باز بباران از آسمان
اهل بهشت یا که جهنم؟ خودت بگو!
آقا اجازه! ما که نه در این و نه در آن!
«یک پای در جهنم و یک پای در بهشت»
یا زیر دستهای نجیب تو در امان!
آقا اجازه!............................
.......................................!
باشد! صبور می شوم اما تو لااقل
دستی برای من بده از دورها تکان...
آقا اجازه! خستهام از این همه فریب
از های و هوی مردم این شهر نانجیب
آقا اجازه! پنجرهها سنگ گشتهاند
دیوارهای سنگی از کوچه بی نصیب
آقا اجازه! باز به من طعنه میزنند
عاشق ندیدههای پر از نفرت رقیب
«شیرین»ی وجود مرا «تلخ» میکنند
«فرهاد»های کینه پرست پر از فریب
آقا اجازه! «گندم» و «حوا» بهانه بود
«آدم» نمیشویم! بیا: ماجرای «سیب»!
باشد! سکوت میکنم اما خودت ببین ... !
آقا اجازه! منتظرند اینهمه غریب ....
[ پنج شنبه 91/2/28 ] [ 10:52 عصر ] [ sina ]
مادر، تو کتاب همیشه گشوده ایثاری. تو در مزرعه زندگی مان
بذر سپیده و مهر می کاری. تو چون آسمان زلالی و چون باران
بخشنده. مادر قامت تو قیامت عشق است.
ای سرافرازترین سر و سایه گستر زندگی ام.
در وصف تو، کلمات عقیمند و واژگان محدود.
ای خوب ترین، ای رئوف ترین سرچشمه مهربانی ها،
ای ساکن کوی مهتاب، ای آب و آیینه و آفتاب،
نام بلندت جاودان و کتاب وجودت به شیرازه امن و امان
خداوندی استوار و تلاش بی شائبه ات در بارگاه الهی پذیرفته باد.
[ شنبه 91/2/23 ] [ 9:11 صبح ] [ sina ]
مادر، تو کتاب نامکتوب مرارت هایی، تو دیوان محبت هایی،
تو ناب ترین واژه شعر خلوصی؛ تو بلندترین داستانِ حماسیِ ایثاری.
ای قصیده بلند عشق؛ ای عاشقانه ترین غزل؛ ای مثنوی رنج ها؛
تو بیت الغزل از خودگذشتگی هستی؛ تو قافیه احساس قلب منی؛
تو منظومه بلند فضیلت هایی تو بهترین بیت رباعی محبتی.
مادر، شعر وجود تو را، واژه واژه می نوشم و رعناترین غزال
غزل هایم را به سویت روانه می کنم.
دو بیتی های احساسم را همراه با شادمانه ترین
ترانه فصل های زندگی ام، نثار دل بهاری ات می کنم.
ای بهترین شعر زندگی، روزت مبارک باد.
[ شنبه 91/2/23 ] [ 8:54 صبح ] [ sina ]